در سال ها پیشتر این گونه متداول بود که معلم در اموزش،از الگوی ،"دانش از ذهن معلم به ذهن دانشآموز قابل انتقال است"استفاده نماید. با رشد و توسعه نظريه هاي يادگيري شناختي، نظريهديگري با عنوان«ساختن گرايي پديد آمد »طبق این نظريه ، نميتوان علم و دانش را از شخصي به شخص ديگر منتقل كرد. دانش بايد به طور فعالانه توسط فراگيرندهي در طول تعامل با محيط ابداع و توليد گردد. پس ، خصوصيات و ويژگيهاي فراگيرنده دانش اهميت دارد. در اين نظريه نقش فعالي براي يادگيرنده در نظر گرفته شده است.
«به جاي شنیدن وخواندن دانشآموز ، و حل تمرينهاي کاملاً تکراري و عادي ، بايد بحث و گفتگو کند، فرضيه بسازد، تحقيق و طراحي کند و ديدگاههاي ديگران را دريافت دارد».
دانشآموزان، خود بايد دانش را خلق کنند .کشف کنند.بايدمعلم هدايت و راهنمايي او را بر عهده گرفته و به او کمک کند .در اموزش درس الکتریسیته به دانش اموزان عزیزم با توجه به وسایلی که از قبل دستور کار اوردنش را داشتند.گفتم هرکس زودتر لامپ خود را با تلاش وتدبیر ر.شن کند امتیاز دارد.همه گروها فعال وپویا لامپ های خود را روشن کردند وعلت روشن شدند را برای هم توضیح دادند ومن هم در اخر توضیح نهایی را دادم.لذت کشف در چهره انها مشهود است.خداقوت عزیزانم
هرچه را که کودک خود کشف کند و در آن دخالت فعالانه و خودانگیخته داشته باشد، عمیق تر درون سازی میشود
روش اکتشافی به کودک این فرصت را میدهد که همه چیز را خود تجربه و اختراع کند،